دیگه واقعا نیازی به نوشتن در خودم نمیبینم
چندین سال شد که نوشتم. به کجا رسیدم؟
۵۰ درصد بخاطر کسی مینوشتم که مرا خانم نویسنده صدا میزد، از اون سالها میگذرد و من دیگه اون دختر عاشق نیستم و نیازی به نوشتن ندارم، دلم میخواد در این شلوغی ها گم بشم.
نه دستم به نوشتن میره و نه دلم!
عمرمان میگذرد...برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 2
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 8
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 68
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 94
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 47
فکرم آرام است و دلش میخواهد در آرامش بخوابد، دختر کنارم پسر کنارم همسر کنارم
آرامش همین انسانهایی هستند که اگر نباشند کنارم دیگر این دنیا معنی نمیدهد.
دنیای قبل از اینها و بعد از اینها متفاوت است.
تلاشم برای رسیدن این دو گل به موفقیت بسیار است.
خدایا شکر
عمرمان میگذرد...برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 50
سینه ی سمت چپم درد شدیدی میکنه و یکم رنگ پوستش هم قرمز شده، هرچند که میگفتم نمیترسم اما فردا میخوام برم دکتر و خیلی میترسم.
امیدوارم که چیر نباشه درسته هرچیزی هم که باشه درمان داره اما من امیدوارم چیزی نباشه.
بریم ببینیم این زندگی چی برای ما در نظر گرفته.
عمرمان میگذرد...برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 73
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 76
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 86
برچسب : نویسنده : pariyaha بازدید : 88